حتی راه رفتنم را هم تمرین کردم! | گفتوگو با مونا فرجاد بازیگر «پسران دریا» – بلاگی ها
حتی راه رفتنم را هم تمرین کردم! | گفتوگو با مونا فرجاد بازیگر «پسران دریا» – بلاگی ها
به گزارش بلاگی ها ،هرچند فیلم «پسران دریا»با توجه به بودجه محدود و تبلیغات اندکش شاید چندان دیده نشده باشد اما این نقش در کارنامه بازیگری مونا فرجاد یک اتفاق مثبت است و برای او قدمی رو به جلو است. در ادامه گفت و گو با این بازیگر سینما و تئاتر را بخوانید.
با این باز فیلم «پسران دریا» در ۲ لوکیشن متفاوت در شمال و جنوب ایران میگذرد ولی تصویر آشنایی نیست که از شمال و جنوب کشورمان میشناسیم و از این جهت خیلی جذاب است. یکی از چیزهایی که جزیره کیش را در این فیلم جذاب کرده این است که برخلاف انتظار، پاساژ و برج نمیبینیم بلکه طبیعت بکر آن منطقه را شاهد هستیم و از کلیشههای توریستی فاصله گرفتهاید. رابطه شما با آن پسر نوجوان هم خیلی خوب درآمده است.
این شخصیت ابتدا دختری ناشنوا بود که قدرت صحبتکردن نداشت. بعد بهدلیل شباهت با فیلمنامهای که آقای هاشمی بعد از نوشتن فیلمنامه خودشان خواندند، این را حذف کردند چون بهنظرشان اخلاقی نبود. این را در فیلمنامه عوض کردند اما به من گفتند این فیلمنامه کمدیالوگ است. چیزی که برایم مهم است عاطفهای است که باید درصورت و نگاه جریان داشته باشد. چندبار به من تأکید کردند که اگر لهجه را خوب درنیاوری همهچیز خراب میشود. خانم زارعی، مادر دختربچهای که نقش خواهرزاده من را بازی میکند، با من تمرین لهجه کرد.
قبل از شروع فیلمبرداری چه تمرینهایی داشتید؟
- یک سرزمین، دو دریا | گفتوگو با افشین هاشمی، کارگردان «پسران دریا»
- «جکی چان» در سوریه فیلم جنگی میسازد
در تهران با بازیگر کودک دیگری دورخوانی داشتیم اما به دلایلی نشد بازی کند و بعد آقای هاشمی منیب را آنجا پیدا کردند که خانوادهاش اصالتا بلوچی هستند اما در جزیره کیش زندگی میکنند. البته دورخوانیهایمان با لهجه نبود و فارسی حرف میزدم. بعد از کار با خانم زارعی تماممدت تمرین میکردم که لهجهام درست دربیاید. گویشی که با آن صحبت میکنم مال میناب است. خوشبختانه من میتوانم سریع لهجهها را یاد بگیرم. بهخاطر دارم که در شهر میناب خیلی سریع و تقریبا در نصف روز لهجه را یاد گرفتم. بعد از آن بیشتر گوش میدادم و تمرین میکردم تا اعرابگذاری را بهتر انجام دهم و خوشبختانه خیلی زود به آن مسلط شدم، بهگونهای که برخی محلیها تشخیص نمیدادند که از اهالی این شهر نیستم. یکبار رفتم برای خودم چای بخرم که با همان گویش مینابی تقاضای چای کردم. پسری که چای میفروخت با همان لهجه گفت من قبلا شما را اینجا ندیده بودم چون جزیره کوچک است و همشهریها همدیگر را میشناسند. گفتم من تهرانیام و دارم این لهجه را تمرین میکنم. ۳-۲تا از دوستانی که به این لهجه اشراف دارند گفتند که کاملا درست صحبت میکنم. در کل رعایت لهجه خیلی کار سختی بود چون همان چیزی را که حفظ کرده بودم عینا باید میگفتم و اصلا نمیتوانستم از هیچ کلمه اضافه دیگری استفاده کنم. ضمن اینکه باید لهجه را رعایت میکردم، میمیک صورتم را هم باید حفظ میکردم. حتی راهرفتنم را هم تمرین کردم چون وقتی دقت کردم متوجه شدم زنان جنوبی به واسطه پوششی که دارند نوع راهرفتنشان کمی با ما متفاوت است.
لهجه بازیگران بهخصوص در اپیزود دوم بهطور کامل قابلفهم نیست و برای مخاطب اصلی یعنی کودکان و نوجوانانی که درکی از زبان و گویش مینابی و جنوبی ندارند شاید فهم برخی از دیالوگها سخت باشد.
اتفاقا در فرایند تولید در اینباره و استفاده از زیرنویس هم صحبت شد اما اگر زیرنویس در فیلم گذاشته شود بیننده و مخاطب فیلم برای دقتکردن کلمه به کلمه زیرنویسها چشم و توجهشان از فیلم دزدیده میشود و طبیعتا قسمتی از اتفاقی که در تصویر در حال رخدادن است را از دست میدهد. اما اگر دید کلیتری به آنچه در حال اتفاق افتادن است داشته باشیم، داستان و دیالوگها تا حد زیادی مفهوم و قابل درک است و نیازی نیست مخاطب الزاما تکتک کلمات را متوجه شود.
کارکردن با بازیگران کودک و نوجوان برایتان چگونه تجربهای بود؟ از بچهها تست گرفتند؟
من قبلا هم تجربه کار با بازیگران کمسنوسال را داشتهام و باید بگویم این نسل خیلی باهوش و مسلط هستند. درباره این فیلم، تا جایی که اطلاع دارم، قبلا به کیش رفته بودند و چند پسربچه را دیده بودند. گویا منیب را هم دیده بودند اما خودش خیلی تمایل نداشته بازی کند. پسربچهای را انتخاب کردند که خیلی پسر باهوشی بود و بازی خوبی هم داشت. اما به دلایلی نشد که در جنوب بازی کند و به تهران برگشت. برای پیداکردن پسربچه دوباره جستوجو کردند و باز به منیب رسیدند. منیب در عین اینکه بچه بسیار شیطانی است، کودکانگی و معصومیتی هم در چشمانش وجود دارد.
در عین حال نوجوان عاشقی هم هست و رابطهاش از جهاتی یادآور رابطه پسربچه با الناز شاکردوست در فیلم اول روحالله حجازی («در میان ابرها») است. خیلیها را هم یاد مالنا میاندازد.
دقیقا. فکر میکنم این اتفاق عمدی بوده چون همه تا جایی از فیلم فکر میکنند که میخواهد از من خواستگاری کند. بعد میبینیم این کودک در عین معصومیت بهدنبال خانواده و جایگزینکردن کسی برای مادر است. دنبال این است که پدرش سروسامان بگیرد.
چون تنها به واسطه این راه است که میتواند حضور این زن را در کنارش داشته باشد.
او میخواهد مادر داشتن را احساس کند. این جمله منگوش در فیلم را خیلی دوست دارم که جایی راجع به دخترعموهایش میگوید دوست ندارم پیش آنها بروم چون عموهایم ناراحت میشوند و به پدرم حسادت میکنند. امروز شاید موضوعهایی مثل تفاوت دختر و پسر رنگ باخته باشد اما در دورانی پسر داشتن رجحان داشت. این را که زنان و دختران چقدر تأثیرگذارند نباید فراموش کنیم. برایم خیلی جذاب بود که این جمله را از زبان یک کودک بشنویم.
نخستین باری که فیلم را دیدید احساستان چه بود؟
در کل خیلی خوشحال هستم که در این فیلم بازی کردم. مادر من ۲ بار کرونا گرفت و بار دوم خیلی شدید بود و در آیسییو بستری شد. بعد از مرخصشدن از بیمارستان عوارض کرونا خیلی مادرم را ضعیف کرد. بعد از تمامشدن فیلم، چون خیلی دوست داشتم مادرم فیلم را ببیند، آقای هاشمی لطف کردند و هارد فیلم را به من دادند. با اینکه کار بسیار خطرناکی است و اصولا نباید این کار را میکردند. اما قول دادم مثل جانم از آن محافظت کنم. نخستین بار فیلم را با مادر و پدرم در خانه دیدیم. الان خیلی خوشحالم که برای بار اول فیلم را همراه مادرم دیدم. درست است که پدرها و مادرها اصولا از فرزندشان تعریف میکنند اما هر دو فیلم را خیلی دوست داشتند. درآوردن این لهجه و کارهایی که در فیلم میکنم برای پدرم خیلی عجیب بود. در طول فیلم کار من نان پختن است و من پختن این نان مخصوص را یاد گرفتم. آقای هاشمی میگفتند بدون اینکه به آن سینی مخصوص پختن نان نگاه کنی باید نان بپزی؛ درست مثل زنان محلی. بهخاطر همین هم یکبار دستم را با تنورداغ سوزاندم.