ترکیدن بغض کرخه در کنار راین | چگونه حاتمیکیا به فیلمسازی شاخص برای سینماروها تبدیل شد – بلاگی ها
ترکیدن بغض کرخه در کنار راین | چگونه حاتمیکیا به فیلمسازی شاخص برای سینماروها تبدیل شد – بلاگی ها
مسعود پویا- روزنامهنگار: حاتمیکیا فیلمهای قبلیاش را برای نهادهایی چون بنیاد فارابی و حوزه هنری ساخته بود و حالا میخواست برای نخستین بار با بخش خصوصی کار کند؛ با دفتر سینا فیلم که البته مدیرانش (سیفالله داد و منوچهر محمدی) سابقه مسئولیت دولتی را هم داشتند. از تیم همراه حاتمیکیا در فیلمهای قبلی، فقط اصغر نقیزاده و ابراهیم اصغرزاده حفظ شد و بقیه چهرههای تازه بودند.
از علی دهکردی که آن موقع کسی او را نمیشناخت تا هما روستا که بیشتر بهدلیل تسلطش به زبان آلمانی به فیلم حاتمیکیا راه یافته بود؛ حضور محمود کلاری بهعنوان مدیر فیلمبرداری و مجید انتظامی آهنگساز، هم نشان میداد که قرار است حرفهایها حضور پررنگی در فیلم حاتمیکیا ایفا کنند. نخستین عکسها و خبرهای از کرخه تا راین را در نشریاتی چون مجله فیلم و سوره دیدیم. مجله فیلمیها «دیدهبان» و «مهاجر» را خیلی تحویل گرفته بودند (در مورد وصل نیکان هم بهنظر، آن جمله معروف حاتمیکیا شهر را نمیشناسد را هم نخستین بار یکی از منتقدان مجله فیلم بهکار برد) و سردبیر سوره هم مرتضی آوینی، دوست و مراد حاتمیکیایی بود که زمان جنگ یکی از اعضای گروه روایت فتح بود.
با وجود ستایش منتقدان از دیدهبان و مهاجر، ابراهیم حاتمیکیا تا پیش از نمایش «از کرخه تا راین» میان سینماروها فیلمساز خیلی شاخصی نبود. به همین دلیل نخستین سانسهای نمایش از کرخه تا راین در یازدهمین جشنواره فیلم فجر، خیلی شلوغ نبود. جشنوارهای که در آن برای «ردپای گرگ» (مسعود کیمیایی) طولانیترین صفها تشکیل شد و در مراحل بعدی برای «هنرپیشه»(محسن مخملباف)، «سارا» (داریوش مهرجویی) و «آبادانیها»(کیانوش عیاری). جشنواره از نیمه که گذشت، از کرخه تا راین به نمایش درآمد. ۱۸ بهمن ۱۳۷۱ فیلم حاتمیکیا را در سینما بهمن دیدم. بدون اینکه در صف بایستم بلیت خریدم و راحت وارد سالن شدم. یک روز بعد در همین سینما، برای تماشای «ردپای گرگ» ۱۲ ساعت در صف ایستادم، بلیت سانس عادی تمام شد و بعد از یک ساعت معطلی، بلیت سانس فوقالعاده گیرم آمد. در نخستین سانسهای نمایش از کرخه تا راین از این خبرها نبود. راحت و بدون اضطراب بلیت خریدم. البته سالن سینما کاملا پر شد. فیلم روی پرده رفت و جادوی ملودرام و موسیقی مجید انتظامی و لحظات حسی فیلم کار خودش را کرد. تماشاگر در سکوت فیلم را دید. خیلی جاها احساساتی شد و در لحظاتی هم به هیجان آمد. بردن شخصیتهای سینمای دفاعمقدس به فضای شیک آلمان و لوکیشنهای خوش منظر فیلم تازگی داشت. فیلم در همان نخستین نمایش میخ خود را محکم کوبید. در جشنواره پر ستاره یازدهم هیچ فیلمی به اندازه از کرخه تا راین، تماشاگران را تحتتأثیر قرار نداد. اگر اشتباه نکنم همان شب فهرست نامزدهای جشنواره منتشر شد و حضور پر تعداد فیلم حاتمیکیا در اغلب رشتهها، کنجکاوی عمومی درباره کرخه ایجاد کرد. جوری که از فردایش جلوی سینمای نمایشدهنده از کرخه تا راین شلوغ شد. فیلم چند جایزه در جشنواره فجر برد؛ ازجمله سیمرغ بهترین فیلم را و داستان حاتمیکیا بهعنوان فیلمسازی محبوب میان مردم از همین جا شروع شد. بعد از جشنواره در هر نشریهای ستایش نامهای درباره فیلم به چشم میخورد. تعداد مخالفان فیلم (که بیشترشان هم به دلایل سیاسی، منتقد برخی سکانسها بودند) انگشتشمار بود. در یادداشتهای جشنوارهای مجله فیلم هم که آن سالها اهمیت زیادی برای علاقهمندان سینما داشت، تنها منتقدی که نسبت به ستایشهای جشنوارهای و جو راه افتاده برای فیلم ابراز نگرانی کرده و لحظات سینمایی کرخه را کم و مایههای ملودرام فیلم را زیاد و گل درشت دانسته بود، مجید اسلامی بود. این سرودهای مخالف در برابر ستایشهای فراوانی که نسبت به فیلم ابراز میشد خیلی شنیده نشد.
در فاصله نمایش در جشنواره و اکران عمومی، مطبوعات برای از کرخه تا راین، رسانهها برای فیلم سنگ تمام گذاشتند و البته یکی دو روزنامه مخالفخوان هم بودند که اعتراضشان به فیلم خیلی به چشم نیامد. حاتمیکیا در از کرخه تا راین برای نخستین بار به گسترش مخاطبانش فکر کرده بود و ارتباط گرم و حسی سینماروها در اکران عمومی هم تکرار شد. برای نخستین بار جوانهایی که تیپ و پوشش غربی داشتند به تماشای فیلمی دفاعمقدسی آمده بودند و اغلب هم با رضایت و تاثر عاطفی از سالن خارج میشدند. اینها مخاطبانی جدید برای حاتمیکیایی بودند که فیلمهای قبلیاش را فقط منتقدان و طیف خاصی از تماشاگران دوست داشتند. حالا حاتمیکیا با ملودرام تأثیرگذارش رضایت طیفهای تازهای را بهدست آورده بود. همزمان با اکران فیلم، موسیقی مجید انتظامی (از مهمترین عوامل موفقیت و تأثیرگذاری کرخه) هم روی نوار کاست منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت. در اکران سال ۷۲، از کرخه تا راین بعد از «افعی»، دومین فیلم پرفروش سال شد. مردم ملودرام تلخ حاتمیکیا را دوست داشتند و نام سازندهاش را بهخاطر سپردند. همه سیمرغها و نقدهای مثبت دیدهبان و مهاجر، به کنار، ماجرای حاتمیکیا با از کرخه تا راین شروع شد. دهه ۷۰ که تازه آغاز شده بود قرار بود دهه او باشد. دههای که تغییر شرایط اجتماعی، سیاسی و گذر از دوران دفاعمقدس به عصر سازندگی، با خود تناقضها و چالشهایی را به همراه آورد و حاتمیکیا با ایستادن در سمت دفاع از ارزشها، میتوانست با مهارتش در ساخت ملودرام، توجه عموم را بهخود جلب کند. از کرخه تا راین، مقدمهای بر آغاز این مسیر بود؛ فیلم محبوب منتقدان، مردم و مسئولان که داغ کرخه را تا قلب اروپا میآورد تا فریاد بغضآلود قهرمانش در کنارههای راین، چشمها را نمناک کند.