روایت خواندنی امیر جدیدی از بازی در قهرمان | رئیس هیئت داوران کن مرا در آغوش گرفت و … – بلاگی ها
روایت خواندنی امیر جدیدی از بازی در قهرمان | رئیس هیئت داوران کن مرا در آغوش گرفت و … – بلاگی ها
به گزارش بلاگی ها ، امیر جدیدی بازیگر قهرمان در تازه ترین گفتگویی که با فریدون جیرانی در برنامه کافه آپارات انجام داده از چگونگی رسیدن به کاراکتر اصلی قهرمان و مسیری که برای رسیدن به شخصیت رحیم سلطانی در این فیلم طی کرده است، توضیحاتی قابل توجه ارائه داد.
تو چطور به رحیم سلطانی رسیدی؟ بازی زیرپوستی درخشان تو در نگاه، رفتار و همه اجزای زندگی رحیم دیده می شود.
من اولین بار که بعد از توضیحات آقای فرهادی و خواندن فیلمنامه با کاراکتر رحیم روبرو شدم آدمی را دیدم که دردی دارد طاقت فرسا که توان گفتن و ابراز آن را ندارد. رحیم برای من مصداق این شعر است:
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
منجم کوکب بخت مرا از برج بیرون کن
که من از طالعم ترسم ز آهم آسمان سوزد
این شعر بسیار تلخ زندگی رحیم سلطانی است. رحیم به درد خود واقف است تلاش هم می کند برای حل مساله و رهایی از آن اما این شخصیت بیشتر به پذیرش این سرنوشت یا زندگی رسیده است تا عصیان و جنگیدن با آن و همین است که در مواجهه با هر اتفاقی لبخند تلخی به لب دارد.
آقای فرهادی اولین بار که مرا دید گفت: همه چیز در ظاهر تو باید تغییر کند، حتی صدای تو باید بشکند. من در همان مراحل بر ۱۰ کیلو وزن کم کردم و این کاهش وزن به دلیل اینکه ورزش حرفه ای می کردم بسیار سخت بود چون این کاهش باید از ماهیچه باشد و کار ساده ای نیست. من برای این پروسه خیلی تلاش کردم. مسیرهای زیادی را می دویدم. آقای فرهادی متوجه هر اضافه وزنی در حد ۵۰۰ گرم هم می شدند و تذکر می دادند.
با صحبت های آقای فرهادی، دری تازه برای رسیدن به رحیم برای من باز می شد و من بقیه راه را می رفتم. من با کاراکتر رحیم سلطانی زندگی کردم به همین دلیل هم خود به خود همه چیز در حرف زدن راه رفتن نگاه کردن درست درآمد و تصنعی نشده است. شرایط کرونا هم باعث شد زمان و تعداد تمرین ها هم بیشتر شود.
طبقه رحیم سلطانی را چگونه شناختی و از قبل هم آشنا بودی با این طبقه؟
من یک ماه قبل از شروع کار در شیراز بودم و آنجا زندگی کردم که برای رسیدن من به نقش رحیم به شدت موثر بود. با کلاه و ماسک در شهر و با مردم زندگی می کردم طوری که شناخته نشوم. در بافت قدیمی شیراز رفت و آمد و خرید می کردم و با لهجه شیرازی حرف می زدم. من با افراد طبقه رحیم زندگی کردم. برای درآمدن لهجه شیرازی، دوستان شیرازی نظیر خانم شاهدایی که نقش خواهر مرا داشتند و علیرضا جهاندیده که شوهرخواهر من در قهرمان بودند کمک های بسیاری کردند. البته آقای فرهادی نمی خواست لهجه آنقدر پررنگ شود که بیننده لهجه را بیشتر از بقیه وجوه شخصیت در فیلم ببیند.
به طور کلی کار با آقای فرهادی خیال آدم را راحت می کند. درباره همه چیز با او حرف می زدم و به نتیجه می رسیدم بعد جلوی دوربین می رفتم. به عنوان مثال حرکت دست رحیم، لبخند او، رفتار غیرتهاجمی اش حتی در سکانس هایی که رحیم می خواهد حمله کند. در همه این جزییات از قبل با آقای فرهادی به نتیجه می رسیدیم. من در کار با آقای فرهادی هیچ وقت خسته نمی شدم.
در سکانس درخشان آخر فیلم که تو می ایستی در را می بندی و از طاهری می خواهی فیلم را پاک کند. چه احساسی داشتی؟ تو اولین کاراکتر فرهادی بود که بعد از تسلیم شدن عزت نفس خودت را به دست می آوری هیچ کدام کاراکترها این سرنوشت را نداشتند.
احساس سربلندی عجیبی داشتم. وقتی در مخمصه ای و به جای همه منافع، غرورت را انتخاب می کنی و شب راحت می خوابی. رحیم در طول قصه حاضر است از خودش بگذارد که برای پسرش که جانش است زندگی بهتری بسازد بنابراین تاب تحمل این را ندارد که از ناتوانی فرزندش برای منافع شخصی استفاده کنند. معلوم است که زیر این بار نمی رود و کاملا با دلش تصمیم می گیرد. او در این لحظه انگار کر می شود و هیچ صدایی غیر از صدای دلش نمی شنود.
واکنش ها در کن چطور بود؟
در آنجا هم واکنش ها قابل توجه بود وقتی فیلم تمام شد، من و آقا فرهادی که از سالن خارج می شدیم آقای اسپایک لی بی مقدمه جلو آمد مرا در آغوش گرفت و خیلی از بازی من تمجید و تشکر کرد. این اتفاق برای من غریب بود که رییس هیئت داوران فستیوالی در اندازه کن آنقدر بی پروا و واسطه نظرش را به تو بگوید و با تو درباره فیلم حرف بزند.
شاید این اتفاق در جشنواره های داخلی اتفاق نیفتد و از اعضای هیئت داوران جواب سلام تو را هم ندهند.