درباره آرا و نظریههای سینمایی آخرین نسل پیرو مکتب ورتوف، پودوفکین و سینمای مطبخی – بلاگی ها
درباره آرا و نظریههای سینمایی آخرین نسل پیرو مکتب ورتوف، پودوفکین و سینمای مطبخی – بلاگی ها
بلاگی ها : ورا کوتلوسکایا* | ترجمه: فردریک آلوسی: کریستین راس استاد دانشگاه مکگیل و آرتور آسا برگر استاد دانشگاه سانفرانسیکو در سال ۱۹۹۹ در باره چندین نفر از پیروان مکتب ورتوف و پودوفکین گفتند: این افراد منتقد فیلم و مورخ سینمایی قابلی خواهند شد بشرطی که نظرات افراطیشان در باره ژیگا ورتوف و وسیوالاد پودوفکین را کنار بگذارند! مشابه همین سخن را آرتور نایت استاد سینما و منتقد معروف در سال ۱۹۹۰ در باره این افراد بویژه مهدی تهرانی به رندل کلایسر گفته بود: این جوانک هنوز جستجوگر سینمای مطبخی است. حیف که درست میگوید!
مهدی تهرانی دانشآموخته مطالعات تاریخ سینما احتمالا تنها بازمانده پیشرو در این مکتب است. او که در دانشگاه مکگیل زیر نظر پروفسور کریستین راس و پروفسور آرتور آسا برگر مطالعات عالی فیلم را از سرگذرانیده عمده نگاهش به سینما از منظر دیگر معلمان سینما و مورخان فیلم نگاهی کهنه و مردود است. دبرا یانگ منتقد فیلم، مخالف این افراد است، چنانچه راجر ایبرت نیز نظرات این افراد را مبالغهآمیز برشمرده بود.
از منظر این افراد کارکشته در سینما، برخی نوشتهها و نظریات سینمایی مهدی تهرانی در باره سینمای مطبخی انگلستان اگرچه هنوز مرجع کتابهای علمی سینماست با اینهمه اصل ماجرا در گور پوسیده است. خود وی در باره سینمای مطبخی میگوید: به من خرده میگیرند و حتی برخی به طعنه مرا مردهپرست سینما نام مینهند اما من معنقد و پیرو مکتب ورتوف و پودوفکین هستم. حتی اگر نفرآخر این نسل باشم که هستم! همچنانکه سینمای مطبخی را هنوز اصل و اساس سینما میدانم!
از منظر وی سینمای مطبخی در میان نهضتهای سینمایی اروپایی؛ احتمالا بامسماترین عنوان را دارد. فیلمسازان جوان متعلق به این جنبش دوربین را از استودیوهای فاخر بیرون آوردند و روبروی مردم عادی قرار دادند. فیلمنامههای تاریخی پرخرج جایشان را به داستان زندگی مردم کوچه و خیابان داد و نتیجه این شد که طبقه فقیر و حنی متوسط انگلستان توانستند جلوه گری بیبدیلی بین سالهای پایانی دهه ۵۰ تا اواسط دهه ۶۰ از خود به یادگار بگذارند … در این جنبش سینمایی موج نو سینمای انگلستان قواعد رایج فیلمسازی را کنار گذاشت و دوربین را به کوچه و خیابان برد و مردم عادی و مشکلات روزمره آنها را به فیلم تبدیل می کرد. این طبقات شامل قشرهای متوسط نادیده انگاشته شده از سوی دولت و همچنین محرومان و کارگردان و فقیرانی بودند که در متن اجتماع و در کنار طبقه غنی روزگار می گذرانیدند.
وی همچنین در سال ۲۰۰۷ اصرار دارد بر اینکه : این جنبش در فرم و محتوا هنوز هم در دهه اول هزاره سوم کاربردی بیبدیل دارد. به فهرست جوانانی که به قبیله سینما ورود کردند و خون تازه هدیه آورند توجه کنید. اینها هنوز کن لوچ را سرلوحه میدانند و روسیلینی را. نه پیشگامان سینمای تجاری هالیوود. مسائل روزمره اجتماعی مورد توجه فیلمسازان این نهضت سینمایی است. در دهه ۶۰ سوژههایی نظیر حقوق کارگری زنان؛ سقط جنین؛ اجاره خانه؛ مالکیت حقوقی جزو سوژههای رایج برای فیلمسازی بود. روندی که هنوز هم ادامه دارد.
- تدوین اصل ماجرا است
مکتب ژیگا ورتوف و وسیوالاد پودوفکین که بشدت مورد توجه مهدی تهرانی است، مکتبی است که حتی در روسیه و میان کارگردانان بزرگ نسل اخیر اسلاو نیز آنچنان خواهان ندارد. به زعم این افراد تمام تئوریهای ژیگا ورتوف و وسیوالاد پودوفکین به تدوین فیلم ختم میشود در حالیکه امروزه تدوین کاری پیش افتاده است ضمن اینکه سینمای دیجیتال در تدوین دیگر سر به آسمان سائیده.
مهدی تهرانی اعتقاد دارد: تدوین در سینما مرگ ندارد. تدوینگر پیشقراول است و مهارت او سببساز یک کار فاخر خواهد بود. تدوین از سرگئی آیزنشتاین و پودوفکین و ورتوف شروع شد و این خون هرگز نازا نخواهد شد. چرا که فیلمی که قابل تدوین است فیلمی است که بشدت از فیلمنامهاش وام گرفته و کارگردانش دکوپاژ را ذاتی ارائه داده است. انگارههای اساسی سینما تصویر و تدویناند. تدوین ریشه فیلم است و در ذات خود حلال مشکلات یک فیلم خواهد بود. چرا که پودوفکین به شیوایی گفته است یک تصویر را کالبدشکافی کنید، آنگاه شما تدوین انجام دادید. شما تصاویر ساده را با تدوین معنادار کردید.
در عمده نوشتههای تاریخنگاری و نوشتههای مهدی تهرانی به عنوان یک منتقد سینما، او بسیار از کوروساوا نام برده است، البته بدون اینکه از مکتب مورد توجهاش نامی به میان بیاورد. در واقع مهدی تهرانی در تبیین نظر خود رندانه از آکیرا کوروساوا خرج میکند. بیجهت نیست که در مطالعات تاریخ سینمای ژاپن و در مدخل کوروساوا اسم مهدی تهرانی مدام تکرار میشود. این روند وقتی طبیعی جلوهگری میکند که بدانیم کوروساوا احتمالا تنها غول سینمای جهان بود که تدوین در سینما را اساسیترین کار میدانست. و مهدی تهرانی نیز مدام از وی شاهد مثال اشاره کرده است. در سال ۲۰۱۴ در آخرین دیدار او با آرتور آسا برگر بازهم آنچه مورد بحث و بررسی این دونفر به عنوان استاد و شاگرد است یک فیلم از کوروساوا است. آسا برگر راشومون را از منظر ارتباطات و مهدی تهرانی این فیلم جاودانه کوروساوا را از منظر پیکربندی و تدوین و کارگردانی مورد بحث قرار دادند.
او نقش یک منتقد را همان میداند که آرتور نایت به او آموزش داده بود. مهدی تهرانی میگوید: منتقد فقط یک واسطه است ما هیچ وظیفهای برای زورچپانی نوشتههایمان پیرامون یک فیلم نداریم. اصلا منتقد یعنی همین که بگویی رفقا این فیلم خوبی بود! یا اینکه این فیلم چقدر مزخرف است! ما حق نداریم برای تماشاگر تعیین تکلیف کنیم. ما حق نداریم با واژههای سینمایی و تکنیکال به خواننده فخر بفروشیم و او را یا از دیدن فیلمی منصرف کنیم و یا برای دیدن فیلمی تهییج کنیم. منتقد باید بنویسد که این نقشه راه است. احتمال میدهم نقشهای درست باشد اگر دوست دارید استفاده کنید.
به نظر من به عنوان استاد مطالعات سینمای روسیه، مهدی تهرانی به مثابه یک مربی فوتبال است که کم کم دارد عادات قدیمی را بر علم روز ترجیح میدهد. البته این حرف من ممکن است مبالغهآمیز باشد. با اینهمه آرا و نظریههای مکتب ورتوف، پودوفکین اگرچه هنوز برای کلاسهای دانشگاهی معتبر و لازمند اما در عرصه عملی قابل استفاده نیستند. موردی که بشدت از سوی مهدی تهرانی با ذکر دلایل و نوشتههای علمیاش و یا توسط دانشجویان علاقمند به او و آرای وی رد میشود. من به این مهم باور دارم که او آخرین نفر از نسل مورخان سینما و منتقدان فیلم است که هنوز وفادار به مکتب ورتوف، پودوفکین و سینمای مطبخی است.